، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 8 روز سن داره

امیر حسین عزیز

خاطرات کربلا 2

1392/9/13 17:28
744 بازدید
اشتراک گذاری

خلاصه خیلی شب بدی بود تا صبح نشسته بودم بالا سرت بابا محمدتم مثل همیشه خواب را به هر چیزی ترجیح داد واسه نماز صبح دلم نیومد بیدارت کنم بابا تنها رفت حرم کلی دلم شکست تا بابا برگرده یه دل سیر گریه کردم تا حدود 9 صبح خوابیدی بیدار که شدی صبحانه هم نخوردی کلی ترسیده بودی از بغل من پایین نمی اومدی بابا آدرس درمانگاه ایرانی را پرسیده بود ما هم رفتیم اونجا دکتر دیدت  و پرستار هم باند سرت را عوض کرد چند تا گاز استریل و باند هم گرفتم که خودم پانسمانتا عوض کنم کلی با پرستار حرف زدم خیلی آرومم کرد بعدش رفتیم به سمت حرم تا وارد شدیم تو را با کلی سفارش گذاشتم پیش بابات و رفتم یه دل سیر زیارت اصلا متوجه زمان نبودم تا به خودم اومدم دیدم وقته نمازه سریع رفتم بیرون تو را از بابا گرفتم و رفتم تو صف نماز ولی اینقدر شاکی بودی که چرا تنهات گذاشتم کلی گریه کردی که من مجبور شدم از صف نماز اومدم بیرون بعد از نماز رفتیم هتل واسه ناهار ساعت 2 قرار بود با کاروان بریم مسجد حنانه و زیارت مسلم ابن عقیل و مختار و مسجد سهله  خدا را شکر تو اتوبوس خوابیدی  و ما خیلی راحت اعمال را انجام دادیم فقط موقع نماز مغرب تو مسجد سهله بیدار شدی که اونجا سرگرمت کردم و نماز را خوندیم و برگشتیم هتل بعد از شام دوباره رفتیم حرم امام علی  اونجا خیلی بهانه گرفتی و اذیت کردی منم خیلی میترسیدم جرات نمیکردم یه لحظه چشم ازت بر دارم روز سوم هم بعد از خوندن نماز صبح تو حرم که من تنها رفته بودم اومدم بیدارت کردم تا بریم به سمت مسجد کوفه خدا را شکر حالت خیلی بهتر بود و سر حال شده بودی تو مسجد کوفه شما 3 تا بچه که تو کاروان بودید صدای همه را در اورده بودید خیلی شیطنت و سرو صدا کردید نرگس از تو شیطون تر بود هر چی مامانش دعواش میکرد فایده نداشت تقریبا ما بچه دارا اعمال مسجد کوفه را انجام دادیم ولی هیچی نفهمیدیم بدون حضور قلب فقط نماز میخوندیم روحانی کاروانم فقط به ما میخندید که بچه ها اینطور دارند اذیتمون میکنندخیلی تو مسجد کوفه خسته شدیم اعمالش خیلی زیاد بود شما هم خیلی اذیت کردی نماز مغرب هم رفتیم حرم  صبح هم بعد از نماز وداع با امام علی را خوندیم وراه افتادیم به سمت کربلا سرزمین عشق تا که وارد شدیم بی اراده اشک از چشم همه میریخت روحانی هم خوب مداحی میکرد تو کربلا نهایت تلاشتا کردی که ما را حرص بدی حدود 15 تا ماشین با گریه وجیغ خریدی هر دفعه میرفتیم حرم یکی میخریدی یه کمم تو کربلا سرما خوردی به خاطر همین خیلی بهانه گرفتی روز پنج شنبه هم رفیتم کاظمین زیارت آقا موسی کاظم باب الحوایج و آقا امام جواد (ع)خیلی زیبا بود قابل وصف نیست قسمت همه عاشقا بشه برند از نزدیک ببینند شب آخر تو کاظمین یه دختر عراقی بلاهایی که سرت اومده بودا تکمیل کرد و از لپ نازت یه گاز گنده گرفته بود طوری که الان بعد از 4 روز هنوز جاش کبوده من نبودم پیش بابات بودی تا اومدم لپتا دیدم خیلی ناراحت شدم ولی کاری از دستم بر نمیومد خلاصه سفر خیلی خوبی بود ولی تو خیلی اذیتمون کردی حقم داشتی کلی بلا سرت اومده بود روز آخر تو فرودگاه که برمیگشتیم انقدر حرصم دادی که گریم گرفت خیلی اذیتم کردی تا رسیدیم اصفهان همه اومده بودند استقبال دو شب پشت سر هم مهمونی گرفتیم شب اول فامیلا بابا و شب دوم فامیلای من هر دو شب مامان جون خیلی خسته شد واقعا دستشون درد نکنه طبق معمول همیشه هم شرمندمون کردند و یه فرش واسمون چشم روشنی اوردند که الان پهنش کردم تو اتاقت خیلی قشنگ شده دست مامان و بابای خوبما میبوسم که همیشه وتا اخر عمر  من  مدیون و بدهکارشونم ....

پسندها (2)

نظرات (2)

مامان ارشیا
3 فروردین 93 18:03
سلام امیر حسین جونم عیدت مبارک مامانش چرا واسش پست نم زاری؟
مامان ارشیا
17 تیر 93 18:16
سلام امیر حسین جونم خوبی خاله مامانت خوبه؟ تو رو خدا به مامانت بگو اگه نمی تونه بنویسه عکستو که می تونه بزاره؟ بهش بگو عکساتو بزاره بوس