سرماخوردگی
چند روز بود پسر گلم سرماخورده بود اصلا حوصله بازی کردن نداشت دیشب خیلی دلم به حالت سوخت که اینقدر بی حوصله بودی بهت کفتم دوست داری بریم بیرون از جات پریدی کفشاتا برداشتی گفتی پارک من کلی خندم گرفته بود بابایی را به زحمت راضی کردم تا بریم پارک آخه تازه از کار اومده بود خیلی خسته بود رفتیم هوا خیلی سرد بود و من تمام مدت نگران تو بودم که سرماخورده بودی ولی کلی بازی کردی اخر شب با جیغ و گریه اوردمت خونه ایشالا هیچ بچه ای هیچ وقت سرما نخوره...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی