دودو شدن دست مامان
امروز واسه ناهار کوکو پخته بودم شما گل پسرمم تو پختش کلی کمکم کردی از صبح هیچی نخورده بودی منم کلی واست سفره را قشنگش کردم که حتمآ غذا بخوری چون خیار شور خیلی دوست داری میخواستم بیارم واست سر سفره تا که اومدم در قوطی را باز کنم دستم را با لب قوطی بدجور بریدم اولش واسه اینکه ناهارتا بخوری چندتا دستمال گذاشتم روش تا نبینی یه دونه کوکو که خوردی سیر شدی شروع کردی مثل همیشه ناز اومدن که غذا نخوری منم دستم خیلی درد میکرد نشونت که دادم کلی ناراحت شدی همش لبه اپن که یه بار سرت خورده بود بهش را اشاره میکردی میگفتی دودو یعنی دست من با اپن اشپزخونه دودو شده بابایی هم سر کار بود زنگ زدم بهش گفتم دستما بریدم او هم زنگ زد بابابزرگ اومد خونمون باهاش رفتیم درمانگاه دستما بخیه زدم اولش کلی ناراحت بودی ولی بعد کلی تو درمانگاه بازی کردی بعد هم که اومدی خونه واست دوباره سفره انداختم ولی فقط یه کم اب خوردی منم کلی ناراحت شدم الان هم که من دارم این پستا مینوسم ناهار نخورده خوابت برده چون صبح زود بیدار شده بودی چی میشد اگه تو بدون حرص دادن مامانی غذا میخوردی..